جدول جو
جدول جو

معنی پس خورده - جستجوی لغت در جدول جو

پس خورده
آنکه پس مانده غذای دیگران را میخورند، پس خورده یا باز مانده طعام و غذا و شراب سوء ر
فرهنگ لغت هوشیار
پس خورده
بازماندۀ خوراک که پس از خوردن غذا باقی بماند، پس مانده
تصویری از پس خورده
تصویر پس خورده
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لس خورده
تصویر لس خورده
ضربت دیده کتک خورده: آن لس خورده و سر شکسته ظالم است
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه پس مانده غذای دیگران را میخورند، پس خورده یا باز مانده طعام و غذا و شراب سوء ر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پا خوردن
تصویر پا خوردن
فریب خوردن او، گول خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر خوردن
تصویر پر خوردن
بسیار خوردن بیش از اندازه خوردن مقابل کم خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست خورده
تصویر دست خورده
فرسوده، کالای مستعمل، لمس شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس رونده
تصویر پس رونده
پس رو تابع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس آوردن
تصویر پس آوردن
مراجعت دادن چیزی، رد کردن، پس دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لت خورده
تصویر لت خورده
سیلی خورده، لطمه خورده، صدمه دیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پا خوردن
تصویر پا خوردن
ساییده شدن، لگدمال شدن، کنایه از فریب خوردن و دچار حساب سازی شدن
فرهنگ فارسی عمید
سیلی خورده تپانچه خورده، زبون شدن، صدمه دیده: من بیچاره هستم که با این چشمهای لت خورده ام باید نخ و سوزن بزنم، ضرر رسیده زیان دیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس آوردن
تصویر پس آوردن
((~. وَ دَ))
مراجعت دادن، برگرداندن چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیچ خورده
تصویر پیچ خورده
پیچ و تاب پیداکرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیچ خورده
تصویر پیچ خورده
Meandering, Sinuously
دیکشنری فارسی به انگلیسی
извилистый , извилисто
دیکشنری فارسی به روسی
звивистий , звивисто
دیکشنری فارسی به اوکراینی
คดเคี้ยว , อย่างคดเคี้ยว
دیکشنری فارسی به تایلندی
berkelok-kelok, berliku-liku
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
متعسّرٌ , بطريقةٍ ملتويةٍ
دیکشنری فارسی به عربی
घुमावदार , घुमावदार रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
מתפתל , בצורה מסולסלת
دیکشنری فارسی به عبری
曲がりくねった , 曲がった
دیکشنری فارسی به ژاپنی
구불구불한 , 구불구불하게
دیکشنری فارسی به کره ای
mzunguko, kwa njia ya mzunguko
دیکشنری فارسی به سواحیلی
বাঁকা , জটিলভাবে
دیکشنری فارسی به بنگالی